اخیرا داداش اومد مرخصی و قبل از اومدن مامان رفت مامان برگشت خونه روز بعدش خواهر بزرگه هم اومد مرخصی
وقتی مامان دوباره میخواست بره خواهر بزرگه هم مرخصی دو روزش تموم شد رفت.
من موندم و بابا یک روز بعدش اون یکی خواهر اومده فرجه و دو هفته ای مهمونه
حالا خبر دار شدم چند روزی بابا باید بره فلان شهر تو این گیر و دار بگیر و ببند و برو بیا پایه ثابت این خونه منم همینقد ساکت همین گوشه اتاق مثل عقرب کوانتومی که بعد زمان و ماکسه کرده روی هشت و بیست دقیقه صبح.
درباره این سایت